هشت سال دفاع مقدس

نويسنده: نعمت الله سعيدي




نسبت ما با هشت سال دفاع مقدس چيست ؟چرا به اين جنگ اصطلاح ترکيبي «دفاع مقدس» را اطلاق کرده ايم؟ اين دفاع مقدس در ديروز و امروز و فرداي ما چه نقشي داشته و دارد؟ ما چه کساني هستيم ؟ در چه دنيايي زندگي مي کنيم ؟ در چه دوره و زمانه اي به سر مي بريم ؟ صد سال ديگر ما و مردم جهان درباره ي اين جنگ چه فکري مي کنيم و مي کنند ؟
آيا نام و نشاني از آن باقي خواهد ماند ؟ آيا اين جنگ تاثيري بر روند کلي تاريخ و مسير آن داشته است و خواهد داشت؟
ظاهرا جنگ ، اتفاقي بوده که گذشته، به تاريخ پيوسته و مثل اتفاقات ديگر تاريخ، هيچ وقت باز نخواهد شد؛ مثل جنگ هاي جهاني اول و دوم و مثل جنگ ويتنام، يا حمله ي مغول، يا آتش زدن به دست سربازان ايران باستان ، آن پيرمرد ( که هم پير و مرشد ما بود و هم امام ) هميشه مي گفت و تاکيد مي کرد که اين جنگ براي ما نعمت بوده است. امام (ره) در بيانيه اي که به مناسبت پذيرش قطعنامه صادر کرد، دو بار تأکيد داشت که اين جنگ هر روز براي ما بر کتي داشته است . مي گفت ما در اين جنگ، ابهت شرق و غرب را شکستيم ... اين جنگ تمام نشده و روزي به آزادي قدس عزيز منجر خواهد شد و...» .
ديديم که خيلي طول نکشيد و صدام با چه خفتي رفت. رفت که در کنار بسياري از حکمرانان و سلاطين جور و ستم تاريخ در زير عميق ترين طبقات دوزخ براي ابد ماندگار شود و منتظر «بوش» ها و «اولمرت» ها بماند؛ در تنگنا و فشاري عظيم، چون ميخي که بر ديوار سنگي کوفته باشند؛ که اگر مي دانست جايگاه ابدي او چنين تنگناي وحشتناکي است ، هيچ وقت هوس خوزستان را نمي کرد. هيچ وقت آن همه خانواده را داغدار و بي سرپرست و آن همه انسان را شيميايي و قطع نخاعي نمي کرد؛ آن همه خانه ي ويرانه از خود بر جاي نمي گذاشت . او را به حضرت کبريايي« مالک يوم الدين » بسپاريم و بگذريم. ( خداوند سرنوشت همه ي ما را از زمين تا آسمان از صدام و صداميان تاريخ دور کناد!)
پيرمرد اگر چه بعد از پذيرش قطعنامه و نوشيدن آن جام زهر معروف، همان جام ناکامي هايي که تمامي مردان مرد تاريخ به کم و بيش روزي شان بود ( و مرد مردان ، آن شير بيشه ي توحيد، مولاي متقيان (ع) از همه بيشتر !...) ديگر هيچ گاه در ديدارهاي عمومي سخن نگفت و سخنراني نکرد، اما هرگز ترديد نداشت که جنگ براي انقلاب ما يک برکت و نعمت بود و... ما هيچ وقت در هيچ يک از مراحل جنگ، پشيمان و نادم نبوده ايم و نيستيم...
انقلاب نوپاي ايران مشکلات عديده اي داشت. از تجزيه طلبان کردستان و ترکمن صحرا گرفته تا دار و دسته ي شديدا تشکيلاتي و چريکي و منظم منافقين، تا آنجا که هنوز سلطنت طلبان رژيم گذشته به صورت جدي، کاملا اميدوار بودند که امروز و فردا به قدرت باز گردند ؛ حتي کارمندان دستگاه ساواک نيز رسما و علنا راهپيمايي مي کردند و حقوق معوقه ي خود را مطالبه مي نمودند.
نيروهاي انقلابي اگر چه کلي آرمان و آرزو داشتند، اما تقريبا مي توان مدعي شد که هيچ ذهنيت روشني از آينده خود و انقلابشان نداشتند. مردم فقط به دليل ارادتي که از نظر معنوي به امام (ره)داشتند، بالاي نود درصد به جمهوري اسلامي ( نه يک کلمه زياد، نه يک کلمه کم ) راي دادند. اما «جمهوري اسلامي » عمدتا يک ترکيب واژگاني و آرماني بود و مغزهاي متفکر انقلاب تازه داشتند حدود و ثغور آن را مشخص کرده و آن را تبديل به نظام جامع و کاملي براي حکومت کردن مي نمودند ؛ يعني هنوز از سوسياليست هاي کمونيسم گرفته تا ليبراليسم هاي ملي گرا قصد داشتند چون شياطين در نطفه ي مقدس انقلاب اسلامي رسوخ و جلوس کنند. تنها کسي که بلند قامت تر از همه افق روشن آينده را مي ديد و ساحل نجات را مي شناخت و از ملکوت، ماهيت انقلاب اسلامي در آسمان هاي پرتو هاي روشني بر قلبش تابيده و مي دانست چه مي خواهيم ( يا بهتر آنکه: خدا چه مي خواهد ) و لحظه اي ترديد و ذره اي تذبذب در هيچ يک از مباني اساسي انقلاب اسلامي نداشت، فقط آن پيرمرد بود. او بود که از مدت ها پيش ، وقتي هنوز طلبه اي بيش نبود و در محضر بزرگاني چون مرحوم آيت الله شاه آبادي درس اخلاق و معرفت مي خواند، مي دانست و شنيده بود که سيدي از قم قيام خواهد کرد و پرچم ولايت را برخواهد افراشت و شرق و غرب عالم کفر زده ي پيش از عصر ظهور را به زبوني خواهد کشاند و مقدمات قيام قائم آل محمد (عج) را فراهم نموده و پرچم انقلابش را به دست با کفايت آن موعود امم ( روحي و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) خواهد سپرد...
و آن سيد ، تو هستي ؛ روح الله !
در پيوست هاي کتاب «شذرات العارفين » متعلق به مرحوم آيت الله شاه آبادي، توسط يکي از فرزندان آن بزرگوار نقل شده که : يک روز حضرت امام راحل (ره) خوابي را براي مرحوم شاه آبادي نقل مي کند. ) لازم به ذکر نيست که مرحوم شاه آبادي از اکابر و نوادر عرفا و علماي معاصر بوده و همگان بر اين موضوع اتفاق نظر دارند. ) امام مي فرمايد: خواب ديدم که در خوزستان هستم و از همه جا دود بلند مي شود و اکثر نخل ها سربريده هستند.
مرحوم شاه آبادي مي فرمايد : شما روزي قيام خواهيد کرد و حکومت پادشاهي پهلوي را ساقط مي نماييد. در آن دوره از طرف عراق به شما حمله شده و جنگ سختي در پيش خواهيد داشت... بدان که آن روز، خود حضرت سيد الشهداء (ع) پرچمدار شماست و کشتگان شما شهداي راه ابا عبدالله (ع) خواهند بود.» (جالب آنکه حکايت اين خواب را فرزند شريف مرحوم آيت الله شاه آبادي بعد از دوران جنگ و رحلت حضرت امام نقل مي فرمايند و تا آن هنگام اصلا به خاطر نداشته اند. )
در دنيا نظير نداشت که يک کشور عقب مانده ي جهان سومي با ابر قدرت هاي شرق و غرب عالم در افتد و برخلاف ميل ، اراده و سياست هاي آمريکا و انگليس و موساد پا برجاي بماند. بهترين دوستان معدود انقلاب اسلامي نيز با ديده ي ترحم بدان نگاه کرده و به منافع موقت خود با اين نظام نظر داشتند.
انقلاب ما نسبت به انقلاب هاي مشابه در اقصي نقاط جهان، بيشتر شبيه به يک شورش عمومي و قيام هيجاني توده ي مردم بود! نه مبارزه ي مسلحانه چنداني، نه تشکيلات منظم و مشخصي ، نه الگوهاي معيني براي اقتصاد و سياست، نه طبقات اجتماعي متمايزي براي حمايت، و نه... تمامي نظريه پردازان آکادميک جهان، تمامي مفسران سياسي ، تمامي فلاسفه ي اجتماعي ، همه و همه انگشت به دهان و مبهوت مانده و دنبال سرنخ هايي در تاريخ ده ساله و صد ساله ي ايران مي گشتند و در مخيله شان هم خطور نمي کرد که اين سرنخ ها تا قيام يکي از نوادگان حضرت ختمي مرتبت (ص) در کربلا امتداد داشته باشد! اين انقلاب براي آنها، از هر طرف که نگاه مي کردند، بيشتر شکل و شمايل يک حادثه و اتفاق ناگهاني را داشت، تا انقلاب! بنابراين ، همه منتظر بودند که اين تصادف و اتفاق ، مثل همه ي تصادفات ديگر، بگذرد و تمام شود؛ في المثال ، خود آمريکا با آن همه توان اطلاعاتي و نهادهاي آکادميک و نيرومند آمار گيري و ماهواره هاي جاسوسي و شبکه هاي پيچيده و گسترده ي اين چنيني تا زمان ماجراي « مک فارلين » و اوج گرفتن جنگ ايران و عراق سردرگم بود و نمي دانست در برابر انقلاب اسلامي چه موضعي بگيرد. اگر چه جزو اولين کشورهايي بود که انقلاب ايران را به رسميت شناخت، اما هر لحظه منتظر سقوط آن بود و نمي خواست در دوران پس از آن قافيه را به رقباي سياسي خود ببازد و اين جزيره ي ثبات و حوزه ي نفوذ قديمي و مطمئن خود را از دست دهد. مي خواست چون کفتاري اطراف انقلاب بپلکد و به محض از نفس افتادنش دوباره آن را به دندان بگيرد.
در آن وضعيت بحراني حمله ي نظامي صدام پيش از آنکه تير خلاص انقلاب اسلامي باشد،حرکتي بود براي کنترل جريان سقوط نظام و اينکه منافع عظيم موجود در اين سرزمين چگونه تقسيم شود و سهم هر يک از قدرت هاي مسلط جهان چقدر باشد! جريان ها و گروه هايي مثل سازمان منافقين نيز مي خواستند از بختيار و ملي گراها و سلطنت طلب هاي خارج از کشور عقب نمانند و از آينده سهم مطمئني داشته باشند.
همان طور که آمريکا بعد از جريان «ملک فارلين » تکليف خود را با انقلاب اسلامي يکسره کرد و به شدت هر چه تمام تر جانب عراق و ارتجاع عرب منطقه را گرفت. باقي دشمنان داخلي ايران اسلامي نيز شمشير هاي خود را از رو بستند.
انقلاب اسلامي ايران روز به روز بيشتر جان مي گرفت و جان تمامي دشمنانش را به لب مي رساند؛ از طبس گرفته تا خوزستان، دشمن هر چه مي کرد، بدتر مي شد و هر فتنه اي که تدارک مي ديد به خودش بر مي گشت ؛ تا آنجا که امروز حتي خود ما هم نمي دانيم که اگر جنگ آغاز نمي شد، انقلاب اسلامي با آن همه دشمنان رقم به رقم داخلي و رنگ به رنگ خارجي چه مي کرد و چگونه دوام مي آورد!
ماجرا فقط اين نبود که جنگ تحميلي آحاد ملت ايران را چون يد واحده متحد کرده بود و از ماهيت پلشت تمام دشمنان داخلي و خارجي نظام پرده برداشته بود... که چقدر خائن و ناجوانمردانه و در پس حرف ها و استدلال هاي گوناگون و گسترده شان چه نيت و ذات پليدي دارند... که انصافا بدون وقوع دفاع مقدس، چگونه ممکن بود « بني صدر » ها و «مسعود رجوي » ها را شناخت و در هر شرايطي و براي هر آينده اي ، به کلي از امثال آنان قطع اميد کرده و پرونده شان را بست ؟! همين منافق تا آن زمان، کل انقلاب را نتيجه ي مبارزه و جانفشاني هاي امثال خود دانسته و حتي خودشان هم باورشان نمي شد که تا بدين حد حاضر به خيانت نسبت به آب و خاک خودشان باشند و امثال بني صدر هم بدون وقوع جنگ تحميلي و تا پيش از حضور در صحراي محشر و روز قيامت ، شايد اصلا به خيالشان خطور نمي کرد که يک انسان بدون تمسک به ريسمان مستحکم دين و ايمان الهي و صرفا با ادعاهاي پوچ و وطن پرستانه ي فاقد ارزش هاي اسلامي ، چقدر امکان دارد خوار و خفيف و بي ارزش باشند !
پيرمرد مي گفت ما در اين جنگ دوست و دشمن خود، ملت و کشور و دين نو مذهب خود را شناختيم. الحق که دوران هشت ساله ي دفاع مقدس ما مصداق آيه روشن « والله خير الماکرين » بود! حتي شيطان ( و شيطان بزرگ ، آمريکا ) هم نمي دانست با آغاز و آتش افروزي اين جنگ عليه انقلاب، باعث استحکام يافتن پي و بنيان آن خواهد شد. ما ملتي بوديم که خودمان هم از اين همه عشق و ايمان و اخلاص مان نسبت به اسلام و طريقت کبراي مصطفوي (ص) و شريعت عظماي مرتضوي (ع) خبر نداشتيم. نمي دانستيم گوهر گرانبهاي چه دين و آييني در دست هاي ماست و اين انقلاب تا کجاها در معنويت قدسي اسلام و مسلماني ريشه دارد. نمي دانستيم ولايت فقيه يعني چه و دولت عشق يعني کدام. صف کشيدن هايمان براي اعزام به جبهه، راهپيمايي هايمان ، راي دادن هايمان و ... گاهي براي خودمان نيز عجيب است و فقط براي سيستم هاي آماري و اطلاعاتي استکبار غرب، غير قابل پيش بيني نيست !
تمام فراز و فرودهاي جنگ براي ما برکت بود. همان طور که بعد از جنگ، حمله ي آمريکا به صدام، جنگ سي و سه روزه لبنان، پيروزي حماس در انتخابات مردم فلسطين، پيروزي شيعيان يمن در انتخابات مجلس آن کشور و... همه و همه نهايتا به نفع انقلاب اسلامي بوده و هست و خواهد بود. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. والسلام.
منبع: ماهنامه ي امتداد شماره ي 23